ابزار وبمستر

نقد و بررسی فیلم ( Avengers: Age of Ultron )

نوشته شده توسط:تیم نیاز ایران | ۰ دیدگاه

ممکن نیست که این دنباله تجربه‎ی ناب دیدن اولین گردهم‎آیی انتقام‌جویان در یک فیلم سینمایی را زنده کند. به خصوص که در سال‎های بعد این قهرمانان در فیلم‎های اختصاصی یک دیگر نیز حضور یافتند. با این وجود در مقایسه با دیگر دنباله‎های استودیوی مارول تا پیش از کاپیتان آمریکا:سرباز زمستان، انتقام‌جویان عصر اولتران دنباله‎ای بسیار خوب و سرگرم کننده است.

در جریان حمله به قلعه‎ی بارون فان استاکر (تامس کرشمان)، رهبر هایدرا، انتقام‌جویان با نمونه‎های آزمایشی او یعنی خواهر و برادری به نام واندا و پیترو مکسیموف رو به رو می‎شوند. در حالی که پیترو/کوییک سیلور به جنگ تن به تن با انتقام‌جویان می‎رود، این واندا ملقب به اسکارلت ویچ است که با بهره گرفتن از قدرت خود واقعیت را دستکاری کرده و بیش‎ترین آسیب را به انتقام‌جویان وارد می‎سازد. این اتفاق آیرون من (رابرت داونی جونیور) را آشفته خاطر می‎کند، به همین دلیل او تصمیم می‎گیرد تا با استفاده از کوپال لوکی (که در مخفیگاه استاکر یافته بودند) پروژه‎ی پیشگام هوش مصنوعی را که با همکاری بروس بنر (مارک روفالو) کلید زده بود تکمیل کرده و به مرحله‎ی اجرایی برساند؛ پروژه‎ای به نام اولتران. اگر چه اولتران با هدف خیراندیشی و محافظت از زمین طراحی شده بود، اما مسلم است که نیت خیر متضمن اعمال خیرخواهانه نخواهد بود. اولتران (جیمز اسپیدر) با ذات پلیدی زاده شد و سریعاً به این نتیجه رسید که بشر باید تکامل یابد یا منقرض شود و این ربات‎ها هستند که وارثان برحق زمین‎اند.

این مسئله که انتقام‌جویان ۲ زیر بار وزن خود کمر خم نمی‎کند یک معجزه و نیز گواهی بر استعداد نویسنده و کارگردان آن جاس ویدن است. در این فیلم مانند بهترین فیلم‎های سری پیشتازان فضا، هر شخصیت مجالی برای عرض اندام می‎یابد و جذابیت و وجه تمایز خود نسبت به دیگران را به نمایش می‎گذارد. اما در مجموع از میان جزییات بسیار زیاد فیلم، تنها بخشی از آن‎ها در داستان و عناصر تحمیلی آن به چشم می‎آیند (مخصوصا با نزدیک شدن به پایان زمان دو ساعت و نیمی فیلم).

اگرچه عصر اولتران در لحظاتی بسیار خنده دار است (حتی اولتران نیز از شوخی و خنده به دور نیست)، درونمایه‎ی داستان فیلم تاریک و شوم می‎باشد. اکثر این تاریکی از «تصوراتی» نشات می‎گیرد که اسکارلت ویچ در ذهن برخی از انتقام‌جویان می‎کارد. این وقایع در سوی دیگر پیش زمینه‎های داستانی برای اتفاقات پیش رو در فاز ۳ فیلم‎های مارول را فراهم می‎سازند. این مکاشفات روحی سبب ایجاد اختلاف میان گروه می‎شود اما در مجموع این اعمال استارک (و کمی هم بنر) است که ریشه‎ی دشمنی را در دل اعضای گروه می‎دواند (هر چند به شدتِ داستان جنگ داخلی نمی‎شود).

سفر ذهنی بلک ویدو (اسکارلت جوهانسون) گذشته‎ی سالت مانند (فیلم سالت با بازی آنجلینا جولی) او را نشان می‎دهد و مکاشفه‎ی کاپیتان آمریکا (کریس ایوانز) بیش از پیش شخصیت گمگشته‎ی او را در عصری دیگر به نمایش می‎گذارد. با این وجود بخش داستانی ثور (کریس همسورث) تنها پیشبرد داستان فیلم را کند می‎کند. در این فیلم ثور سر از یک حوضچه‎ی رویای ازگاردی در می‎آورد. این واقعه آنقدر که پیش زمینه‎ای در هم و برهم برای فیلم ثور: راگناروک به حساب می‎آید، خود داستان عصر اولتران را پیش نمی‎برد. در میان این «تصورات»، مکاشفه‎ی ثور بیش‎ترین زمان را به خود اختصاص می‎دهد ولی کم‎ترین تاثیر را بر خط داستانی فیلم می‎گذارد.

احتمالاً اسکارلت ویچ بیش‎ترین آسیب را با دستکاری ذهن بنر وارد می‎کند و این واقعه به نبرد عظیم هالک کوب (هالک باستر) در خیابان‎های واکاندا ختم می‎شود. این اتفاق موجب آشفتگی بنر می‎شود و عشق نوپای او و بلک ویدو را به نقاط باریک می‎کشاند.

اکنون ناتاشا به بنر دل بسته است و با توجه به روحیه ی انزواطلب این شخصیت و دوستی نزدیک با کاپیتان و هاکآی(جرمی رنر)، این رابطه‎ی عاشقانه غیرمنتظره به نظر می‎رسد. این عشق بر قامت فیلم نمی‎نشیند و تنها دلیل غیرموجه‎ای برای القای احساس انزوا و زجردیدگی بیشتر به بنر است. قرار است باور کنیم که این دو نفر خود را به دیده‎ی یک هیولا می‎نگرند و این موضوع اساس رابطه‎شان را تشکیل می‎دهد، اما ماجرای این عشاق تیره بخت در فیلم، تحمیلی به نظر می‎رسد.

شکاف میان کاپیتان و استارک عمیق و عمیق‎تر می‎شود و زمینه را برای وقایع «کاپیتان آمریکا:جنگ داخلی» می‎چیند. همچنین ذره ذره در می‎بابیم که هر یک از انتقام‌جویان در کدامین جبهه از این جنگ عظیم قرار خواهند گرفت (و در پایان فیلم پی خواهیم برد که اعضای بعدی انتقام‌جویان چه کسانی خواهند بود). با این حال در پایان عصر اولتران، شعار پلاکاردی را می‎بینیم که بیان می‎دارد اختلاف واقعی میان کاپیتان و استارک در راه است.

زندگی خصوصی هاکآی نیز به تصویر کشیده می‎شود. زمان اختصاص یافته به او در فیلم آنقدری هست که تبدیل شدن او به نوکر زامبی شکل لوکی در اکثر دقایق قسمت اول را جبران کند. هر چند انتقام‌جویان ۲ در بازگرداندن نیک فیوری (ساموئل ال جکسون) ضعیف ظاهر می‎شود. این فیلم نیاز به سکانسی دارد تا ما را در جریان اتفاقاتی که بعد از وقایع سرباز زمستان برای فیوری افتاد و نیز وضعیت کنونی او قرار دهد. با این حال این سوالات اساسی بی پاسخ باقی می‎مانند. بسیار آزاردهنده است که در پایان فیلم یک شخصیت تحمیلی به تمام معنا اینگونه وارد داستان شود.

ویژن، اسکارلت ویچ و کوییک سیلور، قهرمانان جدید فیلم همگی زمان لازم برای عرض اندام را در اختیار دارند هر چند که تیزپای تخس فیلم «ایکس من: روزهای سپری شده‎ی آینده» گوی سبقت را از همتای دردسرساز خود می‎رباید. کوییک سیلور با بازی آرون تیلر جانسون بی شک یک شخصیت فرعی است اما گذشته‎ی او و خواهرش واندا آن‎ها را به سوی تبدیل شدن از یک آنتاگونیست به یک انتقام‌جو سوق می‎دهد. اولسن تمام توانش را برای نقش اسکارلت ویچ می‎گذارد اما این نقش تا اواخر فیلم چندان اختیار عملی به او نمی‎بخشد.

ویژن دیر به فیلم اضافه می‎شود اما «پول بتانی» فورا توجهات را به سوی خود جلب می‎کند (این حقیقت که تماشاگران پیش از این او را به دلیل گویندگی به جای جارویس دوست می‎داشتند در این مساله موثر است). بخشی از ویژن با گرافیک کامپیوتری ساخته شده است اما ترکیب جلوه‎های ویژه‎ی میدانی و گریم و طراحی لباس سنتی در این شخصیت حرکت عاقلانه‎ای است که سبب شده تا وجه انسانی و هوش مصنوعی این شخصیت در کنار هم باورپذیر شوند. هر چه از ویژن در این فیلم ببینید باز هم کم است.

خیلی خب. دیگر صحبت از قهرمانان کافی است. شخصیت منفی مشهور فیلم چی؟ اولتران با بازی اسپیدر به همان اندازه‎ی خالق مغرورش استارک، زیرک و چرب زبان است. برخلاف آنچه به نظر می‎آید، اولتران بیش‎تر تجسم و همزاد تونی است (یکی خواهان نابودی جهان است و دیگری خواهان نجات آن) تا پینوکیویی برای او. در سکانس‎هایی که اولتران حضور دارد صحنه را از آن خود می‎کند. شاید لوکی پرجذبه‎ترین و سرباز زمستان قَدرترین شخصیت‎های منفی دنیای سینمایی مارول باشند اما اولتران ترکیب بی نقصی از جذابیت لوکی و خشونت سرباز زمستان را در خود دارد.

نکته‎ی منفی عصر اولتران بندگی برای چند خداست [اشاره به ادیسه اثر هومر که :«گر چندین ایزد را بندگی کنی، دیری نمی‎پاید که رنج خواهی کشید.»]. هر چند فیلم می‎کوشد تا با آمیختن عناصر مدنظر ویدن، در داستان تعادل برقرار کند، باز هم حس خواهید کرد که داستان فیلم در حال تقلا و زمینه‎سازی تحمیلی برای فیلم‎های آینده‎ی مارول است، در حالی که تماشاگر باید با دیدن این فیلم به جواب‎هایش برسد نه اینکه در انتظار وقایع فیلم‎های سه سال آینده مارول باشد. احتمالاً چند سکانس بریده شده‎ای که برای گنجاندن در نسخه‎ی بلوری کنار گذاشته شده‎اند، می‎توانستند به شکلی به کار گرفته شوند که روایت فیلم را بهبود بخشند و بر آن تاثیر منفی نگذارند.

 

نتیجه

در مجموع، انتقام‌جویان: عصر اولتران نمی‎تواند حس ناب دیدن اولین گردهم‎آیی انتقام‌جویان در یک فیلم سینمایی را زنده کند. با این وجود، فیلم بسیار سرگرم کننده‎ای است و لحظات اکشن بسیار عالی و شخصیت‎های بسیار خوبی دارد.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...