نقد و بررسی فیلم ( Avengers: Age of Ultron )
نوشته شده توسط:تیم نیاز ایران در | ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۷ | ۰ دیدگاه
ممکن نیست که این دنباله تجربهی ناب دیدن اولین گردهمآیی انتقامجویان در یک فیلم سینمایی را زنده کند. به خصوص که در سالهای بعد این قهرمانان در فیلمهای اختصاصی یک دیگر نیز حضور یافتند. با این وجود در مقایسه با دیگر دنبالههای استودیوی مارول تا پیش از کاپیتان آمریکا:سرباز زمستان، انتقامجویان عصر اولتران دنبالهای بسیار خوب و سرگرم کننده است.
در جریان حمله به قلعهی بارون فان استاکر (تامس کرشمان)، رهبر هایدرا، انتقامجویان با نمونههای آزمایشی او یعنی خواهر و برادری به نام واندا و پیترو مکسیموف رو به رو میشوند. در حالی که پیترو/کوییک سیلور به جنگ تن به تن با انتقامجویان میرود، این واندا ملقب به اسکارلت ویچ است که با بهره گرفتن از قدرت خود واقعیت را دستکاری کرده و بیشترین آسیب را به انتقامجویان وارد میسازد. این اتفاق آیرون من (رابرت داونی جونیور) را آشفته خاطر میکند، به همین دلیل او تصمیم میگیرد تا با استفاده از کوپال لوکی (که در مخفیگاه استاکر یافته بودند) پروژهی پیشگام هوش مصنوعی را که با همکاری بروس بنر (مارک روفالو) کلید زده بود تکمیل کرده و به مرحلهی اجرایی برساند؛ پروژهای به نام اولتران. اگر چه اولتران با هدف خیراندیشی و محافظت از زمین طراحی شده بود، اما مسلم است که نیت خیر متضمن اعمال خیرخواهانه نخواهد بود. اولتران (جیمز اسپیدر) با ذات پلیدی زاده شد و سریعاً به این نتیجه رسید که بشر باید تکامل یابد یا منقرض شود و این رباتها هستند که وارثان برحق زمیناند.
این مسئله که انتقامجویان ۲ زیر بار وزن خود کمر خم نمیکند یک معجزه و نیز گواهی بر استعداد نویسنده و کارگردان آن جاس ویدن است. در این فیلم مانند بهترین فیلمهای سری پیشتازان فضا، هر شخصیت مجالی برای عرض اندام مییابد و جذابیت و وجه تمایز خود نسبت به دیگران را به نمایش میگذارد. اما در مجموع از میان جزییات بسیار زیاد فیلم، تنها بخشی از آنها در داستان و عناصر تحمیلی آن به چشم میآیند (مخصوصا با نزدیک شدن به پایان زمان دو ساعت و نیمی فیلم).
اگرچه عصر اولتران در لحظاتی بسیار خنده دار است (حتی اولتران نیز از شوخی و خنده به دور نیست)، درونمایهی داستان فیلم تاریک و شوم میباشد. اکثر این تاریکی از «تصوراتی» نشات میگیرد که اسکارلت ویچ در ذهن برخی از انتقامجویان میکارد. این وقایع در سوی دیگر پیش زمینههای داستانی برای اتفاقات پیش رو در فاز ۳ فیلمهای مارول را فراهم میسازند. این مکاشفات روحی سبب ایجاد اختلاف میان گروه میشود اما در مجموع این اعمال استارک (و کمی هم بنر) است که ریشهی دشمنی را در دل اعضای گروه میدواند (هر چند به شدتِ داستان جنگ داخلی نمیشود).
سفر ذهنی بلک ویدو (اسکارلت جوهانسون) گذشتهی سالت مانند (فیلم سالت با بازی آنجلینا جولی) او را نشان میدهد و مکاشفهی کاپیتان آمریکا (کریس ایوانز) بیش از پیش شخصیت گمگشتهی او را در عصری دیگر به نمایش میگذارد. با این وجود بخش داستانی ثور (کریس همسورث) تنها پیشبرد داستان فیلم را کند میکند. در این فیلم ثور سر از یک حوضچهی رویای ازگاردی در میآورد. این واقعه آنقدر که پیش زمینهای در هم و برهم برای فیلم ثور: راگناروک به حساب میآید، خود داستان عصر اولتران را پیش نمیبرد. در میان این «تصورات»، مکاشفهی ثور بیشترین زمان را به خود اختصاص میدهد ولی کمترین تاثیر را بر خط داستانی فیلم میگذارد.
احتمالاً اسکارلت ویچ بیشترین آسیب را با دستکاری ذهن بنر وارد میکند و این واقعه به نبرد عظیم هالک کوب (هالک باستر) در خیابانهای واکاندا ختم میشود. این اتفاق موجب آشفتگی بنر میشود و عشق نوپای او و بلک ویدو را به نقاط باریک میکشاند.
اکنون ناتاشا به بنر دل بسته است و با توجه به روحیه ی انزواطلب این شخصیت و دوستی نزدیک با کاپیتان و هاکآی(جرمی رنر)، این رابطهی عاشقانه غیرمنتظره به نظر میرسد. این عشق بر قامت فیلم نمینشیند و تنها دلیل غیرموجهای برای القای احساس انزوا و زجردیدگی بیشتر به بنر است. قرار است باور کنیم که این دو نفر خود را به دیدهی یک هیولا مینگرند و این موضوع اساس رابطهشان را تشکیل میدهد، اما ماجرای این عشاق تیره بخت در فیلم، تحمیلی به نظر میرسد.
شکاف میان کاپیتان و استارک عمیق و عمیقتر میشود و زمینه را برای وقایع «کاپیتان آمریکا:جنگ داخلی» میچیند. همچنین ذره ذره در میبابیم که هر یک از انتقامجویان در کدامین جبهه از این جنگ عظیم قرار خواهند گرفت (و در پایان فیلم پی خواهیم برد که اعضای بعدی انتقامجویان چه کسانی خواهند بود). با این حال در پایان عصر اولتران، شعار پلاکاردی را میبینیم که بیان میدارد اختلاف واقعی میان کاپیتان و استارک در راه است.
زندگی خصوصی هاکآی نیز به تصویر کشیده میشود. زمان اختصاص یافته به او در فیلم آنقدری هست که تبدیل شدن او به نوکر زامبی شکل لوکی در اکثر دقایق قسمت اول را جبران کند. هر چند انتقامجویان ۲ در بازگرداندن نیک فیوری (ساموئل ال جکسون) ضعیف ظاهر میشود. این فیلم نیاز به سکانسی دارد تا ما را در جریان اتفاقاتی که بعد از وقایع سرباز زمستان برای فیوری افتاد و نیز وضعیت کنونی او قرار دهد. با این حال این سوالات اساسی بی پاسخ باقی میمانند. بسیار آزاردهنده است که در پایان فیلم یک شخصیت تحمیلی به تمام معنا اینگونه وارد داستان شود.
ویژن، اسکارلت ویچ و کوییک سیلور، قهرمانان جدید فیلم همگی زمان لازم برای عرض اندام را در اختیار دارند هر چند که تیزپای تخس فیلم «ایکس من: روزهای سپری شدهی آینده» گوی سبقت را از همتای دردسرساز خود میرباید. کوییک سیلور با بازی آرون تیلر جانسون بی شک یک شخصیت فرعی است اما گذشتهی او و خواهرش واندا آنها را به سوی تبدیل شدن از یک آنتاگونیست به یک انتقامجو سوق میدهد. اولسن تمام توانش را برای نقش اسکارلت ویچ میگذارد اما این نقش تا اواخر فیلم چندان اختیار عملی به او نمیبخشد.
ویژن دیر به فیلم اضافه میشود اما «پول بتانی» فورا توجهات را به سوی خود جلب میکند (این حقیقت که تماشاگران پیش از این او را به دلیل گویندگی به جای جارویس دوست میداشتند در این مساله موثر است). بخشی از ویژن با گرافیک کامپیوتری ساخته شده است اما ترکیب جلوههای ویژهی میدانی و گریم و طراحی لباس سنتی در این شخصیت حرکت عاقلانهای است که سبب شده تا وجه انسانی و هوش مصنوعی این شخصیت در کنار هم باورپذیر شوند. هر چه از ویژن در این فیلم ببینید باز هم کم است.
خیلی خب. دیگر صحبت از قهرمانان کافی است. شخصیت منفی مشهور فیلم چی؟ اولتران با بازی اسپیدر به همان اندازهی خالق مغرورش استارک، زیرک و چرب زبان است. برخلاف آنچه به نظر میآید، اولتران بیشتر تجسم و همزاد تونی است (یکی خواهان نابودی جهان است و دیگری خواهان نجات آن) تا پینوکیویی برای او. در سکانسهایی که اولتران حضور دارد صحنه را از آن خود میکند. شاید لوکی پرجذبهترین و سرباز زمستان قَدرترین شخصیتهای منفی دنیای سینمایی مارول باشند اما اولتران ترکیب بی نقصی از جذابیت لوکی و خشونت سرباز زمستان را در خود دارد.
نکتهی منفی عصر اولتران بندگی برای چند خداست [اشاره به ادیسه اثر هومر که :«گر چندین ایزد را بندگی کنی، دیری نمیپاید که رنج خواهی کشید.»]. هر چند فیلم میکوشد تا با آمیختن عناصر مدنظر ویدن، در داستان تعادل برقرار کند، باز هم حس خواهید کرد که داستان فیلم در حال تقلا و زمینهسازی تحمیلی برای فیلمهای آیندهی مارول است، در حالی که تماشاگر باید با دیدن این فیلم به جوابهایش برسد نه اینکه در انتظار وقایع فیلمهای سه سال آینده مارول باشد. احتمالاً چند سکانس بریده شدهای که برای گنجاندن در نسخهی بلوری کنار گذاشته شدهاند، میتوانستند به شکلی به کار گرفته شوند که روایت فیلم را بهبود بخشند و بر آن تاثیر منفی نگذارند.
نتیجه
در مجموع، انتقامجویان: عصر اولتران نمیتواند حس ناب دیدن اولین گردهمآیی انتقامجویان در یک فیلم سینمایی را زنده کند. با این وجود، فیلم بسیار سرگرم کنندهای است و لحظات اکشن بسیار عالی و شخصیتهای بسیار خوبی دارد.
نظرات
ارسال نظر